معنی سرتو کاردن - جستجوی لغت در جدول جو
سرتو کاردن
سرزنش کردن، شماتت کردن
ادامه...
سرزنش کردن، شماتت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرتو کردن
(وَءْ وَ ءَ)
در بعض لهجات ایرانی، پرتاب کردن
ادامه...
در بعض لهجات ایرانی، پرتاب کردن
لغت نامه دهخدا
سرو کردن
پذیرایی کردن
ادامه...
پذیرایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرت کاردن
با سرعت از جایی گذشتن
ادامه...
با سرعت از جایی گذشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کتو کاردن
کسی را دست بسته بردن، بدون وقفه راه بردن
ادامه...
کسی را دست بسته بردن، بدون وقفه راه بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رت کاردن
جدا شدن، گسسته شدن، نپذیرفتن، پرداخت کردن
ادامه...
جدا شدن، گسسته شدن، نپذیرفتن، پرداخت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر کاردن
بر سر گذاردن روسری و چادر، سقف زدن ساختمان
ادامه...
بر سر گذاردن روسری و چادر، سقف زدن ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی
سو کاردن
روشن کردن
ادامه...
روشن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی